جدول جو
جدول جو

معنی مشک سایی - جستجوی لغت در جدول جو

مشک سایی
(مُ / مِ)
عمل مشک سای. سائیدن مشک و عطرافشانی:
کند چشمشان از شبه حقه بازی
کند زلفشان بر سمن مشکسائی.
فرخی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مشک سارا
تصویر مشک سارا
مشک خالص و بی غش، مشک ناب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشک سالی
تصویر خشک سالی
کاهش شدید باران که موجب قحط و غلا می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشک مالی
تصویر مشک مالی
عمل مالیدن مشک
مشک مالی کردن بر کاری: کنایه از انجام دادن کاری (مانند نواختن موسیقی) به بهترین شکل، برای مثال چو بر مشکویه کردی مشک مالی / همه مشکو شدی پر مشک حالی (نظامی۲ - ۲۰۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشک سار
تصویر مشک سار
جایی یا چیزی که از مشک خوش بو شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشک سا
تصویر مشک سا
آنکه مشک بساید، کنایه از خوش بو، معطر، برای مثال تاب بنفشه می دهد طرۀ مشک سای تو / پردۀ غنچه می درد خندۀ دلگشای تو (حافظ - ۸۲۲)
فرهنگ فارسی عمید
(شِ نَ / نُو رَ تَ)
مشک کوبیدن و آن را مانند گرد درآوردن. مشک سودن. کنایه از پراکندن بوی خوش:
غلامان را بگو تا عود سوزند
کنیزک را بگو تا مشک ساید.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(کَ)
کشک سائی. عمل سائیدن کشک. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
عمل سائیدن کشک. (یادداشت مؤلف).
- تغار کشک سائی، تغاری که کشک در آن ریزند و در آن سایند
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ سِ)
حالت و چگونگی ملک ستای. ستایشگری ملک. مداحی پادشاه:
ماه غزل سرایی مرد ملک ستایم
از تو غزل سرایی از من ملک ستایی.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(مُ / مِ)
مانند مشک. (ناظم الاطباء). مشک سای. و رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مشک ساییدن
تصویر مشک ساییدن
کوبیدن مشک و بصورت گرد درآوردن آن مشک سودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشک سا
تصویر مشک سا
((ی))
آن که مشک را بساید، کنایه از معطر
فرهنگ فارسی معین